- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 درد و غمت که همچو هما استخوان خورند بر من مبارکند گرم مغز جان خورند
2 بر نامه ام مخند که آشفته خاطران مو کز قلم کشند نی اندر بنان خورند
3 مست آئییم به صلح اگر نکهتی بری زان می که در محبت هم دوستان خورند
4 نیشکر آن چنان نخورد کس ز دست دوست کازادگان ز دست مبارز سنان خورند
5 جانی و صد کرشمه مژگان چه می کنم این تیرها تمام اگر بر نشان خورند
6 چشم هزار تشنه جگر در کمین تست ترسم که خام میوه این بوستان خورند
7 آزادگان به جای رسیدند و ما همان زان رهروان که گرد پی کاروان خورند
8 هرجا گلی است بهر «نظیری » طربگهی است کی بلبلان مست غم آشیان خورند