ای دهانت تنک شکر لعل لب کان از فیض کاشانی غزل 549

فیض کاشانی

فیض کاشانی

فیض کاشانی

ای دهانت تنک شکر لعل لب کان نمک

1 ای دهانت تنک شکر لعل لب کان نمک نیستم گر قابل بسیار از آن باری کمک

2 وه چه رفتار و چه گفتار و دهانست و میان ای ز سر تا پای شیرین وی ز پا تا سر نمک

3 چشم و ابرو خط و خال و زلف و گیسو خدوقد لطف صنع ایزدی را شاهد آمد یک بیک

4 از نگاهی می‌توانی عالمی بی‌خود کنی زانچه میخواهم ز تو دستی تهی بر مردمک

5 ای که میپرسی چه‌سان او با کسان سر میکند میکند لطفی ولی با عاشقانش کمترک

6 خواستم کامی ز لعلش لب گزید آنگه مکید یعنی هرگز نخواهد شد لب حسرت بمک

7 گفت جای ماست دل مگذار غیری را در آن کان بود با دیگران مانند بوبکر و فدک

8 گفتمش در وصل خواهی کشتنم یا در فراق گفت بی‌تابی مکن خواهیم کردن زین دو یک

9 داد من از خود بخواهد خواست روزی آن صنم گر تو داری فیض شکی من ندارم هیچ شک

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر