1 ای غبغب تو برده گرو از نارنج پیش تو برند دستها همچو ترنج
2 نارنج فرستادمت اینک یعنی از بنده خطائی ار شود دیده، مرنج
1 چو بی وجود خداوندگار آسایش حرم بود بخرد و بزرگ این کشور
2 دوباره نامه نبشتند مفتیان مهین بمیر فرخ دانش پژوه دانشور
1 تا در میان اوباش تقسیم شد وزارت کردند مملکت را سرمایه تجارت
2 طلاب گرسنه را خواندند از حماقت در مسند شرافت از مرکز حقارت