عشقت چو شمع سوخت سراپا تن از قصاب کاشانی غزل 19

قصاب کاشانی

آثار قصاب کاشانی

قصاب کاشانی

عشقت چو شمع سوخت سراپا تن مرا

1 عشقت چو شمع سوخت سراپا تن مرا چون موم و رشته پیرهن و دامن مرا

2 سوز درون گداخته از بس که جان من با هم شمرده تن نخ پیراهن مرا

3 من عندلیب گلشن تصویر گشته‌ام در کار نیست آب و هوا گلشن مرا

4 موری به کام دانه‌ای از حاصلم برد کو برق تا به باد دهد خرمن مرا

5 چون آتشی که میل به خاشاک می‌کند عشق تو می‌کشد سوی خود دامن مرا

6 ای دیده باد‌دستی بی‌صرفه درگذار خالی مکن ز خون جگر معدن مرا

7 غیر از هما که طعمه شدش استخوان من پیدا نکرده است کسی مسکن مرا

8 من صیدم و رضا به قضای تو داده‌ام بیرون ز طوق خویش مکن گردن مرا

9 در واجبات عشق همین بس کز آب تیغ تعلیم داده دست ز جان شستن مرا

10 دیدم تو را و دست و نگاهم ز کار رفت محروم ساخت وصل تو گل‌چیدن مرا

11 غیر از زبان که محرم غم‌خانه دل است قصاب پی نبرد کسی مخزن مرا

عکس نوشته
کامنت
comment