عشق جانان در جهان هرگز از سعدی شیرازی غزل 590

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

عشق جانان در جهان هرگز نبودی کاشکی

1 عشق جانان در جهان هرگز نبودی کاشکی یا چو بود اندر دلم کمتر فزودی کاشکی

2 آزمودم درد و داغ عشق باری صد هزار همچو من معشوقه یک ره آزمودی کاشکی

3 نغنویدم زان خیالش را نمی‌بینم به خواب دیده گریان من یک شب غنودی کاشکی

4 از چه ننماید به من دیدار خویش آن دلفروز راضیم راضی چنان روی ار نمودی کاشکی

5 هر زمان گویم ز داغ عشق و تیمار فراق دل ربود از من نگارم جان ربودی کاشکی

6 ناله‌های زار من شاید که گر کس نشنود لابه‌های زار من یک شب شنودی کاشکی

7 سعدی از جان می‌خورد سوگند و می‌گوید به دل وعده‌هایش را وفا باری نمودی کاشکی

عکس نوشته
کامنت
comment