- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اندر قمار عشق تو بالای جان زدند هرچند باختند قماری کلان زدند
2 با ترک چشم مست تو همدست چون شدند مستان جور گشته در دین کشان زدند
3 لولی و شان ز باده گلرنگ پای گل افروختند چهره شررها بجان زدند
4 چشمش بدستیاری مژگان و ابرویان هرجا دلی گذشت بتیر کمان زدند
5 غافل مشو ز طره و خال و خطش که دوش دامن بر آتش این (پر و پاکان) چیان زدند
6 آتش بجان چند تن افتد که بیگناه بی موجبی به ملتی آتش بجان زدند
7 از پرده کار زهد فروشان برون فتاد روزی که پا بدایره امتحان زدند
8 ایران چنان تهی شده از هر کسی که دست ایرانیان بدامن ما ناکسان زدند
9 سردارهای مانده از کاوه یادگار صف زیر بیرق و علم «شونمان » زدند!