1 عشقت صنما به روی زردم دارد وز کام و هوای خویش فردم دارد
2 این خود صنما قاعدهٔ بخت من است با هر که وفا کنم به دردم دارد
1 با من امروز آن شکر لب را زبانی دیگرست وز لطافت بر زبان او نشانی دیگرست
2 نوبرم هر روز داد از بوستان مهر خویش نوبری کامروز داد از بوستانی دیگرست
1 منت ایزد را که روشن شد ز نور آفتاب آسمان دولت و ملک شه مالک رقاب
2 از خراسان آفتاب آید همی سوی عراق از عراق آمد کنون سوی خراسان آفتاب
1 ایا ستارهٔ خوبان خَلُّخ و یغما به دلبری دل ما را همی زنی یغما
2 چو تو نگار دل افروز نیست در خَلُّخ چو تو سوار سرافراز نیست در یغما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به