عشق تو آورد از جلال الدین محمد مولوی غزل 53

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

عشق تو آورد قدح پر ز بلاها

1 عشق تو آورد قدح پر ز بلاها گفتم می می‌نخورم پیش تو شاها

2 داد می معرفتش آن شکرستان مست شدم برد مرا تا به کجاها

3 از طرفی روح امین آمد پنهان پیش دویدم که ببین کار و کیاها

4 گفتم ای سر خدا روی نهان کن شکر خدا کرد و ثنا گفت دعاها

5 گفتم خود آن نشود عاشق پنهان چیست که آن پرده شود پیش صفاها

6 عشق چو خون خواره شود وای از او وای کوه احد پاره شود خاصه چو ماها

7 شاد دمی کان شه من آید خندان باز گشاید به کرم بند قباها

8 گوید افسرده شدی بی‌نظر ما پیشتر آ تا بزند بر تو هواها

9 گوید کان لطف تو کو ای همه خوبی بنده خود را بنما بندگشاها

10 گوید نی تازه شوی هیچ مخور غم تازه‌تر از نرگس و گل وقت صباها

11 گویم ای داده دوا هر دو جهان را نیست مرا جز لب تو جان دواها

12 میوه هر شاخ و شجر هست گوایش روی چو زر و اشک مرا هست گواها

عکس نوشته
کامنت
comment