-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عشقت چو درآمد ز دلم صبر بدر شد احوال دلم باز دگر باره دگر شد
2 عهدی بد و دوری که مرا صبر و دلی بود آن عهد به پای آمد و آن دور به سر شد
3 تا صاعقهٔ عشق تو در جان من افتاد از واقعهٔ من همه آفاق خبر شد
4 تا باد، دو زلفین تو را زیر و زبر کرد از آتش غیرت دل من زیر و زبر شد
5 در حسرت روزی که شود وصل تو روزی روزم همه تاریک بر امید مگر شد
6 بد بود مرا حال بر آن شکر نکردم تا لاجرم آن حال که بد بود بتر شد
7 هان ای دل خاقانی خرسند همی باش بر هرچه خداوند قلم راند و قدر شد