نقش لب تو از شکر و پسته از اوحدی مراغه‌ای غزل 286

اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

نقش لب تو از شکر و پسته بسته‌اند

1 نقش لب تو از شکر و پسته بسته‌اند زلف و رخت ز نسترن و لاله رسته‌اند

2 چشمان ناتوان تو، از بس خمار و خواب گویی که از شکار رسیده‌اند و خسته‌اند

3 دل چون بدید موی میان تو در کمر گفت: این دروغ بین که بر آن راست بسته‌اند

4 سر در نیاورند ز اغلال در سعیر آنها که از سلاسل زلف تو جسته‌اند

5 در حلقه‌ای که عشق رخت نیست فارغند در رسته‌ای که راه غمت نیست رسته‌اند

6 روزی به پای خویش بیا و نگاه کن دلهای ما، که چون سر زلفت شکسته‌اند

7 چون اوحدی به بوی وصال تو عالمی در خاک و خون ز خفت و خواری نشسته‌اند

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر