لبت به سهو نوازد گرم از اسیر شهرستانی غزل 718

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

لبت به سهو نوازد گرم به یک دشنام

1 لبت به سهو نوازد گرم به یک دشنام به من ز سستی طالع نمی رسد پیغام

2 ز دوست شکوه ندارم چه شد که عمر گذشت وفای ما بقرار و جفای او بدوام

3 به جلوه آمدی و سوختم مبارک باد مرا خزان حجاب و تو را بهار خرام

4 در بهشت به رویم گشاده پنداری گهی که داده ندانسته ام جواب سلام

5 چنان تغافل صیاد کرده خاموشم که ناله ام نشنیده است گوش حلقه دام

6 کناره جوست ز من مهر یار و خرسندم که نیکنام گریزد ز صحبت بد نام

7 رهش به کلبه تاریک ما نمی افتد طلوع صبح نبود است در قلمرو شام

8 اسیر سلسله دام عشق می داند که دور از او به من خسته زندگی است حرام

عکس نوشته
کامنت
comment