- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خط تو سرمه کشد دیده تمنا را لب تو تازه کند روح صد مسیحا را
2 بود به مرهم راحت همیشه طعنهفروش کسی که یافت دلش ذوق داغ سودا را
3 بود بر اهل محبت حرام آسایش تبسمی که کند تازه زخم دلها را
4 عجب نباشد اگر در محبت یوسف دوباره عشق جوانی دهد زلیخا را
5 زهی تصرف خوبان که شیخ صنعان هم کمند گردن جان کرد زلف ترسا را
6 در آتش است ز حسنی دلم که شعله او برآورد ز تماشای طور، موسی را
7 برای آنکه شود وصل یار زود آخر ستاره بدم امروز کرده فردا را
8 ز خون دیده و دل در خیال عارض دوست کنم به لاله و گل فرش، روی صحرا را
9 بیا به دیده ما سیر کن نه در گلشن به برگ گل مکن آزرده آن کف پا را
10 چه شد که دامن قدسی ز خون دیده پرست کسی ز موج نکردهست منع دریا را