-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای جان تو جانم را از خویش خبر کرده اندیشه تو هر دم در بنده اثر کرده
2 ای هر چه بیندیشی در خاطر تو آید بر بنده همان لحظه آن چیز گذر کرده
3 از شیوه و ناز تو مشغول شده جانم مکر تو به پنهانی خود کار دگر کرده
4 بر یاد لب تو نی هر صبح بنالیده عشقت دهن نی را پرقند و شکر کرده
5 از چهره چون ماهت وز قد و کمرگاهت چون ماه نو این جانم خود را چو قمر کرده
6 خود را چو کمر کردم باشد به میان آیی ای چشم تو سوی من از خشم نظر کرده
7 از خشم نظر کردی دل زیر و زبر کردی تا این دل آواره از خویش سفر کرده