1 حکم تو بر هر دلی روان شده در شهر نام تو زین روی شد به حاکم سایر
2 جور کنی بر من و ز حاکم شهری جز تو که دید ای نگار حاکم جابر
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 جهان را عقل راه کاروان دید بضاعتهاش خوان استخوان دید
2 همه ترکیب عمرش در فنا یافت همه بنیاد سودش بر زیان دید
1 پسر محتاج ای من شده محتاج به تو از پی آنکه همه خلق به تو محتاجست
2 مردمی کن برسان خدمت من چون برسی به بزرگی که کفش بحر عطا امواجست
1 چه خوش عیش و چه خرم روزگار است که دولت عالی و دین استوار است
2 سخا را نو شکفته بوستان است امل را نو دمیده مرغزار است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به