زبان بوصف جمال تو از بابافغانی شیرازی غزل 269

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

زبان بوصف جمال تو بر نمی آید

1 زبان بوصف جمال تو بر نمی آید که خوبی تو بتقریر در نمی آید

2 هزار صورت اگر می کشد مصور صنع یکی ز شکل تو مطبوع تر نمی آید

3 چه وصف جلوه ی گلهای ناشکفته کنم چو غیر حسن توام در نظر نمی آید

4 بر آن سرم که بسر وقت کشتنم آیی دریغ و درد که عمرم بسر نمی آید

5 که می رود بتماشای آن خجسته جمال که از نظاره ی او بیخبر نمی آید

6 ز آب دیده ی حیران خویش در عجبم که بی نشانه ی خون جگر نمی آید

7 نشان او ز که پرسد فغانی حیران که هر که رفت بکویش دگر نمی آید

عکس نوشته
کامنت
comment