1 دشنام تو در زیر لب، از ما نه نهان است چون فوده زبان از ته لعل تو عیان است
1 مرد روشندل، ز نقص خویشتن شرمنده است ماه نو از ناتمامی،سر بزیر افگنده است
2 هیچ کافر بسته زنار خود بینی مباد از خود آزاد است هرکس کو خدا را بنده است
1 ز ناله باز ندارد کسی دل ما را کسی نبسته زبان خروش دریا را
2 ز ما به دلبر ما بسکه راه نزدیک است توان به بال شرر بست نامه ما را
1 قوی شد لاغر از گوشمال غم ز بس ما را برون افتاد چون چنگ از بدن تار نفس ما را
2 گلستانی که بیسرو قد رعنای او باشد خیابانش ز دلگیری بود چاک قفس ما را