1 هرگز دل تو به هیچکس شاد مباد وز بند تو بندهٔ تو آزاد مباد
2 تا عشق تو را دلم عمارت نکند ویران شدهٔ عشق تو آباد مباد
1 این چه شادی است که زو در همه عالم خبرست وین چه شکرست که زو در همه عالم اثرست
2 این چه بادست که او را ز نعیم است نسیم وین چه ابرست که او را ز سعادت مَطَرست
1 شهی که گوهر و دینار رایگانی داد هرآنچه داد خدایش خدایگانی داد
2 عزیزکرد بدو دین و داد و بگزیدش به دین و دادش ده چیز و رایگانی داد
1 چو آتش فلکی شد نهفته زیر حجاب زدود بست فلک بر رخ زمانه نقاب
2 درآمد از در من برگرفته دلبر من ز روی خویش نقاب و ز موی خویش حجاب