- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 غمت در سینه ام جا کرد چون بیرون شود یارب و گر ماند چنین حال دل من چون شود یارب
2 نمی خواهد شبی گیرم قراری بر سر کویش بلای بی قراری روزی گردون شود یارب
3 جدا زان لعل میگون نیست کارم غیر خون خوردن بخون خوردن مرا آموخت این دل خون شود یارب
4 مرا گفتی که از من شاد خواهد شد دلت روزی ندارم صبر گر خواهد شدن اکنون شود یارب
5 فلک در نامرادی تا بکی جانم بلب آرد مرادم کی میسر زان لب میگون شود یارب
6 نمیخواهم که از من تنگدل گردد رقیب او اگر خواهد دلم محزون شود محزون شود یارب
7 فضولی قدر درد دل چه میدانند بیدردان مرا ذوقیست با این درد دل افزون شود یارب