- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 غمت در بوته دانش گدازد مغز خامان را لبت تنگ شکر سازد دهان تلخ کامان را
2 قضا در کارها اندازه هر کس نگه دارد به قطع وادی غم می گمارد تیزگامان را
3 ز هستی پاک شو گر مرد راهی کاندرین وادی گرانیهاست رخت رهرو آلوده دامان را
4 دماغ فتنه می نازد به سامان رسیدن ها طلوع نشئه گرد راه باشد خوش خرامان را
5 پی رسوایی ارباب تقوی جلوه ای سر کن کتانها ماهتابی ساز شاهم نیک نامان را
6 به عرض ناز خوبان را ز ما بی تاب تر دارد عنان از برق باشد در رهش زرین ستامان را
7 خرابیم و رضایش در خرابی های ما باشد ز چشم بد نگه دارد خدا ما دوستکامان را
8 بسا افتاده سرمست و بسا افتاده در طاعت تو دانی تا به لطف از خاک برداری گدایان را
9 ز قاتل مژده زخمی گلم در جیب جان ریزد نشاط انگیز باشد بوی خون خونین مشامان را
10 جهان را خاصی و عامی ست آن مغرور و این عاجز بیا غالب ز خاصان بگذر و بگذار عامان را