1 اندوه تو دلشاد کند مرجان را کفر تو دهد بار کمی ایمان را
2 دل راحت وصل تو مبیناد دمی با درد تو گر طلب کند درمان را
1 ای همه خوبی در آغوش شما قبلهٔ جانها بر و دوش شما
2 ای تماشاگه عقل نور پاش در میان لعل خاموش شما
1 ساقیا دانی که مخموریم در ده جام را ساعتی آرام ده این عمر بی آرام را
2 میر مجلس چون تو باشی با جماعت در نگر خام در ده پخته را و پخته در ده خام را
1 این نه زلفست آنکه او بر عارض رخشان نهاد صورت جوریست کو بر عدل نوشروان نهاد
2 گر زند بر زهر بوسه زهر گردد چون شکر یارب آن چندین حلاوت در لبی بتوان نهاد