1 ای فیض بس است آنچه خواندی بس کن از هیچ فن اندرز نماندی بس کن
2 تا قوت گفتگوی بودت گفتی اکنون که ز گفتگوی ماندی بس کن
1 راز در دل شده کره محرم کجاست مردم فهمیده در عالم کجاست
2 در گلو بس قصه دل غصه شد برنیارم زد نفس همدم کجاست
1 گنجیست معرفت که طلسمش نهفتن است راهش غبار شرکت ز ادراک رفتن است
2 گر بحر معرفت بکف آید بکش سخن کان موسم جواهر اسرار شفتن است
1 چراغ کلبه عاشق خیال دلدار است سری که عشق درونیست خانه تار است
2 هزار خرمن شادی به نیم جو نخرد بجان دلی که غم عشق را خریدار است