-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای حسن تو در آیینه صورا و معنی بر دیده ارباب نظر کرده تجلی
2 چشم تو شده بهر تماشای رخ خویش از دیده مجنون نگران بررخ لیلی
3 در مملکت حسن ت غیر از توکسی نیست وقت است که گویی لمن الملک بدعوی
4 با قامت زیبای تو و چهره رعنات هرگز نکند دل هوس روضه و طوبی
5 گر نور تجلی تو بر نار نتابد دوزخ شود از پرتو آن جنت اعلی
6 از جنّت و از نار بود فارغ و آزاد آنکس که ندارد خبر از دینی و عقبا
7 هر طور تو از نور تجلی تو بیهوش افتاده هزارند بهر سوی چو موسی
8 روی تو عیان است ولیکن چه توان کرد ادراک اگر مینکند دیده اعمی
9 در مکتب او مغربی از نقش دو عالم چون لوح فرو شست نوشتند الفبا