ای جلالت خلوت از اغیار از نظیری نیشابوری قصیده 41

نظیری نیشابوری

آثار نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

ای جلالت خلوت از اغیار تنها ساخته

1 ای جلالت خلوت از اغیار تنها ساخته حکمت تو از کرم دی کار فردا ساخته

2 پرده از روی صفات ذات خود برداشته آنچه پنهان بود در علم آشکارا ساخته

3 عقل کل بگشوده بر خورشید ذاتت روزنی وز فروغش دیده هر ذره بینا ساخته

4 شحنه عشقت نشسته بر سر بازار کون درسگاه عقل را دکان سودا ساخته

5 در بدایت عشق را از شور حسن انگیخته وز ریاح انس انسان روح پیدا ساخته

6 عشق صورت کن سروده در طربگاه شهود روح راه رقص بر آهنگ آوا ساخته

7 رقص خود از عشق از شور حسن پس خزیده از سماع و قطع غوغا ساخته

8 اندرین ره آن که منزل دیده و واصل شده تا نهایت رفته و مقطع ز مبدا ساخته

9 عقل را بین کاندرین صحرای پرخوف و خطر صید گنجشگی نکرده رام عنقا ساخته

10 بحر ژرف و، ریسمان کوتاه و، غواص اعجمی وین قضا در قعر یم لؤلؤ لالا ساخته

11 راه بر شمشیر و شاهد در حصار آتشین عشق عاشق را به رفتن بی محابا ساخته

12 کس نبیند بدر رخسار تو الا در حجاب گرچه دل افزون دریده پرده اخفا ساخته

13 در ازل یک در بیضا کرده پیدا از وجود در بیضا آب کرده بحر خضرا ساخته

14 دم زده بحر و پدید آورده ابر قطره بار بسته قطره بحر پر لولوی لالا ساخته

15 کرده چندین صورت از یک جوهر اصلی پدید یک حقیقت این همه شکل آشکارا ساخته

16 آفریده کل عالم را ز جزو نقطه ای وی عجب کل جای در هر جزو اجزا ساخته

17 بی درون و بی برون بگرفت بیرون و درون ماورای شیب و بالا شیب و بالا ساخته

18 نظم امکان و وجوب آورده افلاطون عشق عقل نشکافد که این معنی معما ساخته

19 آن که شیرین گوست بر کج مج زبانان گو مخند کاندرین پرده مگس آهنگ عنقا ساخته

20 داستان واجب و ممکن بجز یک حرف نیست بر زبان آورده چون الکن مثنا ساخته

21 کرده خود وصف کمال ذات خود در هر زبان ذات خود را در حجاب خویش گویا ساخته

22 گاه عذرا بوده و در کار وامق کرده ناز گاه وامق گشته و با داغ عذرا ساخته

23 از کنار پیر کنعان یوسف صدیق را خوار و سرگردان سودای زلیخا ساخته

24 هر که را آورده شور جذبه تو در سماع جبه و جلباب هستی پاره در پا ساخته

25 چون هوا تو در خفایا چون سراب اندر نمود از نمود ما وجود خود هویدا ساخته

26 ماییی ما در هوای خود نموده چون سراب بی هوای خویش ما را برده بی ما ساخته

27 همچو آب زندگی پوشیده از ما روی ما چون سراب از آب تو با رنگ و سیما ساخته

28 از که جز ذات تو این ایثار می آید که او خویش را پوشیده ما را آشکارا ساخته

29 شکر این شفقت که گوید کز دو عالم ذات تو گرچه بر سر آمده جا در سویدا ساخته

30 طبع احیا داده اشیا را به اکسیر وجود حکمت ذرات عالم را مسیحا ساخته

31 گشته از دریای فضلت ابر رحمت قطره بار باطن هر ذره را از علم دریا ساخته

32 در نهاد ما عبودیت سرشته از الست نقش آب و خاک ما طوعا اطعنا ساخته

33 زاصل خلقت داده ما را علم بر هستی خویش از ازل ما را به ذات خود شناسا ساخته

34 حکمتت از بهر احداث موالید ثلاث کرده سفلی امهات و علوی آبا ساخته

35 هر یکی زان راست طبعان را دوات و خامه ای داده از طبع و بنان مشغول انشا ساخته

36 خواسته بر جنس و نوع دفتر مجمل فصول فصل و ابواب کتاب کل مجزا ساخته

37 قصه بر خود خوانده و از خود نوشته تا ابد پاک از تکرار و سهو انشا و املا ساخته

38 بعد ازان انشا مرکب کرده با هم مفردات شخص انسان انتخاب کل اسما ساخته

39 مشت خاکی را به تأثیر صفات خویشتن اسم اعظم کرده و عین مسما ساخته

40 کنز اسرار الوهیت نموده هیکلی نامش آدم کرده حرزش اصطفینا ساخته

41 تاج فخر علم الاسما نهاده بر سرش بر سریر اسجدوا از عزتش جا ساخته

42 بهر انس او که وحشت داشت از حور و ملک از صراع پهلویش ترکیب حوا ساخته

43 خطبه حوا و آدم بهر آیین نکاح از ثنای خویش و نعت احمد انشا ساخته

44 در شهادت گفته نام مصطفا با نام خویش علت غایی آدم آشکارا ساخته

45 عشقبازی بین که بهر یک شجر دهقان صنع هشت خضرا آفریده هفت غبرا ساخته

46 گفته از حب حبیب خویش حرفی با عدم عالم آسوده را پر شور و غوغا ساخته

47 ای جمالت آب ما را نار حمرا ساخته خاک ما را برده و باد مسیحا ساخته

48 در تن ما می پرد جان در هوای وصل تو بوی گل مرغ قفس را ناشکیبا ساخته

49 از پی اظهار قدرت طایران قدس را حکمتت آورده و محبوس دنیا ساخته

50 صنعت بازیچه ای چندست و ما را همچو طفل بهر دفع گریه مشغول تماشا ساخته

51 جادوی دنیا موالید مشعبد کرده جمع رشته صد تو پدید از تاریکتا ساخته

52 رشته ها را همچو تار سحر کرده پر گره هر دم از افسون یکی بسته یکی واساخته

53 عزت تو «عندنا باق » نوشته بر نگین «انفدو ما عندکم » نقش رخ ما ساخته

54 هشت ثابت در مقام خویشتن دایم هوا جنبش چرخش صبا کردست نکبا ساخته

55 هرچه از بحر و بر هستی برون آورده سر خرج وجه «کل شیئی هالک الا» ساخته

56 کبریات از مغز چشم سالکان راه دین در بیابان بهر زاغان خوان یغما ساخته

57 کلک استغنات هرجا خط بحرب الله زده آیه «نصر من الله » کفر طغرا ساخته

58 هر کجا جباریت رخش جلال انگیخته چهره اسلام گم در گرد هیجا ساخته

59 عاشقانت سینه بر شمشیر کافر می زنند کز شهادت عشق تو اموات احیا ساخته

60 منکرانت تیغ بر فرق مجاهد می کشند کز خطاشان لات و هبلی دست بالا ساخته

61 امر و نهی تست آن کاقرار و انکاری به او مؤمن و عابد مطیع گبر خود را ساخته

62 زآهن یک کان به حکمت کبریای ذات تو گاه سیف الله گه شمشیر ترسا ساخته

63 هشته از روی توجه رشته حبل المتین کفر برقع بافته ایمان مصلا ساخته

64 گر نخندم در میان گریه کافر نعمتیست داده غم وز یاد خود تریاق غم ها ساخته

65 ور نسازم آرزو کوتاه نافرمانی است عشق را معمار عقل کارفرما ساخته

66 شادی و اندوه تو بر جان کس کوتاه نیست هرکسی را جامه عشقت به بالا ساخته

67 راح روح آمیخته با دردی جسم و حاس آفریده عشق کان می را مصفا ساخته

68 دمبدم انفاس رحمانی دمیده بر جهان بلبل و گل را ازان گویا و بویا ساخته

69 وقت فکر از حسن اوصاف تو صید انداز عقل پر ز آهوی معانی دشت و صحرا ساخته

70 ماه نخشب کرده طالع از چه روشندلان یوسفان را بر سر آن چاه سقا ساخته

71 در خطا بگرفته دست ما به شفقت بارها گرچه قادر بر خطا ما را به عمدا ساخته

72 داده وهم و حس و عقل وعشق چند اضداد را زاب و خاک و باد و آتش جلد و اعضا ساخته

73 کرده چون زیق قوا را در گل حکمت نهان پس به تکسیر هوا یک یک مجزا ساخته

74 از غش سفلی برآورده عیار پاک را برده سوی علوی و اکسیرآسا ساخته

75 شسته زاب کوثر و تسنیم پاکش بارها داخل اکسیر کل یعنی هیولا ساخته

76 عین جوهر کرده یک بار دگر اعراض را نور جزوی متصل با نور اعلا ساخته

77 نور اول عقل کل لوح مبینش کرده نام اصل اشیا ذات مولای مزکا ساخته

78 خواجه کونین و مقصود دو عالم مصطفی آن که حقش محرم عرش معلا ساخته

79 پای بر افلاک از همت نهاده رفرفش بر سر ره هیبتش جبریل را جا ساخته

80 زنده از «اوحی الی عبده » دل شب داشته از «ابیت عند ربی » نزل احیا ساخته

81 تاج تکریم «لعمرک » حق نهاده بر سرش خلعت تعظیم «لولاک »ش به بالا ساخته

82 رؤیت «خیرالهدی حق الیقین »ش کرده دل بر «صراط المستقیم »ش عقل دانا ساخته

83 در شهادت کرده حق نامش ردیف نام خویش پس به ذکر آن جدا مؤمن ز ترسا ساخته

84 فکر نعتش سوخته ما را به داغ مفلسی عقل ما را خشک مغز از دود سودا ساخته

85 گر به حق بستایمش شرکست الحاد و حلول ور به وصف خلق از همتاش یکتا ساخته

86 پس همان گویم که در فرقان و انجیل و زبور بر زبان انبیا جبریل گویا ساخته

87 ای وجود از نور تو ذرات پیدا ساخته عقل کل را پرتو ذات تو بینا ساخته

88 نور تو فایض شده بر عقل طالع گشته روح نور تو وارد شده بر نقش دنیا ساخته

89 کوکب نور تو اشیا را شده اصل الاصول خلق نامش حب خضرا در بیضا ساخته

90 فیض این نورت به تسلیم ملایک کرده خاص فیض این نورت به جن و انس مولا ساخته

91 سید اولاد آدم جبرئیلت خوانده نام «رحمة للعالمین »ت حق تعالا ساخته

92 موج حکمت در دل از «عین الیقین »ت کرده جوش چشمه ز آلایش نموده پاک دریا ساخته

93 از کتاب «من لدن » علمت ادب آموخته در دبیرستان «اوادنا»ت دانا ساخته

94 در حقیقت نکته ای از کلک فضلت بیش نیست هرچه را انسان مجلد یا مجزا ساخته

95 گفته در قانون طب حرفی به ترسای طبیب ز اهل ایمان گشته و زنار را واساخته

96 زیور لفظ احادیث متین معیار او حلقه در گوش ادیبان اطبا ساخته

97 از توجه کرده بیماران باطن را علاج درد نادانی و دل سختی مداوا ساخته

98 خواب هرکس در جهان بر شکل بیداری اوست دیده حق بین تو رؤیت ز رؤیا ساخته

99 حسن ظاهر نزد باطن در دو دنیا کرده عرض خواب و مرگ آیینه صغرا و کبرا ساخته

100 خوانده بر تو صورت امروز را از لوح دی فضل حق کایینه امروز و فردا ساخته

101 در ره عرفان به رأفت عقل و حس وهم را خار خشگ شبهه بیرون از کف پا ساخته

102 دیده سدر المنتهای معرفت را برگ بر وادی تحقیق را طی تا به اقصا ساخته

103 یافته از سابقان بزم عزت برتری مقعد صدق ملیک مقتدر جا ساخته

104 کرده بر کل مقامات صفات خود عروج بر در خلوتسرای ذات مأوا ساخته

105 در شهود آراسته باطن به آثار جمال از غبار آیینه خاطر مصفا ساخته

106 حسن خلق از قرب خالق گشته سر تا پا تمام هرچه مظهر دیده از ظاهر هویدا ساخته

107 واله خلق جمیلت عاصی و ترسا شده حسن رخسارت حکیم و شیخ شیدا ساخته

108 حلم تو در راه دین بار احد برداشته وز تنومندی ننالیده به ایذا ساخته

109 بر ستم گر بازویت نگشاده تیر انتقام گوهر ثابت به جور سنگ خارا ساخته

110 قوم عاصی سنگ بر لب های معصومت زده تو لب خونین به عذر قوم گویا ساخته

111 مجرمان را کرده از عفو و ترحم توبه کار کافران را مؤمن از رفق و مدارا ساخته

112 از فتوت کرده جرم دشمن غدار عفو گرچه عذر باطنی را دشمن امضا ساخته

113 تاخته اعرابی از حرص و حماقت بر سرت تو ز احسانت شتر پر بار خرما ساخته

114 هر خرابی کز مدینه تا به بحرین آمده بهر تألیف دلی بی خواهش اعطا ساخته

115 هر کجا در عهده همت گرفته مشکلی بوده گر کار دو عالم بی تقاضا ساخته

116 نا نراند بر زبان الا به نفی غیر حق از سخاوت آن هم استثنا بالا ساخته

117 حیدر صفدر که در رزمش قفا دشمن ندید در صف از تو جسته استظهار و ملجا ساخته

118 از ثباتت بارها در رزم جمعیت شده گرچه حرب خصمت از اصحاب تنها ساخته

119 آدم ار دیدی حیای تو کجا عاصی شدی شرم تو شرمنده شیطان را ز اغوا ساخته

120 این حیا در ظل ایمان پرده دار عزتست هر که را از پرده بیرون دیده رسوا ساخته

121 آن گه از ایمان حیا را در حمایت آمده با خدایش کارهای خاص پیدا ساخته

122 کامل ایمان تر نباشد از تو در عالم کسی کز حیا خود را ز چشم خویش اخفا ساخته

123 دیده ای بر مؤمن و کافر به چشم مرحمت رحمت عالم الهی در دلت جا ساخته

124 در شب معراج برگشته ز ره هفتاد بار کار امت را به نزد حق تعالا ساخته

125 از کمال مهر و شفقت در محل احتضار امت امت گفته جان تسلیم مولا ساخته

126 ای تماشاگاه حق مرآت اشیا ساخته در تواضع قدر حال خویش پیدا ساخته

127 حق حبیب الله از عزت تو را خواندست و تو از تواضع نام خود «عبدا شکورا» ساخته

128 روز رزم از جا نجنبیده ولی هنگام بزم کودکی دستت اگر بگرفته برپا ساخته

129 بر معاند ظن لاف «لا نبی بعدی » زده «ما انا الا بشر» نزل احبا ساخته

130 هیچگه ناطق نگشته از هوای نفس خویش بارها بهر صلاح دین به اعدا ساخته

131 حق به زیر سایبان عصمتت پرورده است در دلت آداب زهد و عفت ابقا ساخته

132 در دل شب ها سرشگ دیده معصوم تو از زلل پاک انبیا را وز خطایا ساخته

133 عدل از تعدیل اخلاقست وین نسبت تو را بر خط وسطای حکمت حکم اجرا ساخته

134 دین تو از عدل میزان حق و باطل شده شرع تو قانون خود کیش نصارا ساخته

135 جز از آثار عدالت نیست این کز اعتقاد متفق در کار دین شرع تو دل ها ساخته

136 از عدالت کرده در عیش صدیقان اهتمام حظ خود ایثار بر اصحاب و ابنا ساخته

137 نعمت کونین را پیشت ملایک کرده عرض با همه زهدت بلابدی ز دنیا سوخته

138 جوع و سیری را به نوبت کرده زهدت اختیار گرچه حق پر از ذهب صحرای بطحا ساخته

139 کار عالم را کفایت کرده از یک ماجرا ورد خود در هر دعا «رزقا کفافا» ساخته

140 کرده در نان جوی امساک بهر قوت خویش گنج ها را صرف در ایثار و اعطا ساخته

141 با لزوم زهد آورده به جا حق جهاد بی درم کار غزایا و سرایا ساخته

142 لؤلؤ منثور پاشیده ز رویت در وضو نور بیضا هیئت تابان ز سیما ساخته

143 اتصال «لی مع الله » کرده حاصل در نماز «ما سوی الله » را ز استغراق افنا ساخته

144 از حضور قلب مستغرق به نور حق شده وز خضوع جسم سر دل هویدا ساخته

145 از میان برداشته لطف حق استار حجاب نعمت دنیا و عقبا را مهیا ساخته

146 شکر عشقت داده بر معراج «عندالله » عروج ز استقامت جای در صحو از سکارا ساخته

147 ظاهرا بنموده اعضا در رکوع و در سجود باطنا غایب مصلی از مصلا ساخته

148 در نماز از بهر خرسندی امت کرده سهو لیک سهوت غایب از ادنا به اعلا ساخته

149 جلوه حق دیده در آیات قرآنی دلت از تجلی قرائت روشن اعضا ساخته

150 دیده از ترتیل و تدبیر زبان و دل اثر مو به مویت را خشوع قلب قرا ساخته

151 آیه «نون والقلم » را دیده از انوار خویش سر باطن را به لفظ ظاهر املا ساخته

152 گرچه رو در کعبه گل گشته ساجد ظاهرا عرش دل را قبله سرا و ضرا ساخته

153 از حریم حرمتش جان را نموده محترم وز صفای صفوتش دل را مصفا ساخته

154 در طریق عمره از لبیک خونین کرده غسل گاه احرام از دو عالم دل معرا ساخته

155 کرده قربانگاه اوصاف مبینت از منا سیرگاه اوج علوی از معلا ساخته

156 پر و بال راه بیچون کرده جوع و صوم را جسم را با روح هم پرواز بالا ساخته

157 صمت و سمر و جوع را بنهاده بر تقوی بنا عشق و شوق قرب را از صوم مبنا ساخته

158 صوم بیداری فزوده از گرانی کرده کم صوم برده جسم سفلی روح والا ساخته

159 داده عزت مستحقان را به ارسال زکات وز ذمایم مال داران را معرا ساخته

160 خمس و انواع عبادات و زکات فضل خویش بر جهان احکام و امر و نهی آنها ساخته

161 از رسالت بر رسولان کرده اعطای درود وز ولایت بر موالی نشر آلا ساخته

162 کعبه ای از چار اصل این فضایل کرده راست سقف آن از چار رکن شرع برپا ساخته

163 کرده اول رکن را از صدق صدیقی بنا پس ز رکن عدل فاروقش توانا ساخته

164 حلم «ذوالنورین » داده رکن سیم را نظام وز شجاعت مرتضی بنیادش اعلا ساخته

165 راه آن از پرتو این چار کوکب کرده حام باب آن را از دوستی آل زهرا ساخته

166 بخ بخ ای دین محمد کز کمال رفعتت استوار اجمال ابرار و اجلا ساخته

167 خه خه ای اعزاز اهل البیت خیرالمرسلین کز خطا در حس ایزدتان مبرا ساخته

168 «یا شفیع المذنبین » در ظل احسانم درآر شرمسارم پیش حق زل و خطایا ساخته

169 طبع عطشان «نظیری » را صلت بر نعت تست خود زبان کوتاه از عرض تمنا ساخته

170 اقتدار توبه و اشگ سحرگاهیش ده تا کند در جنب «هم مستغفرین » جا ساخته

عکس نوشته
کامنت
comment