خیال زلف تو بازم بدست سودا داد از کلیم غزل 247

خیال زلف تو بازم بدست سودا داد

1 خیال زلف تو بازم بدست سودا داد چو سیل سلسله برپا، سرم بصحرا داد

2 هرآنچه در حق ما گفت غم بجا آورد بدیده قطره ای ار گفته بود دریا داد

3 تمام چیده بتابوت آرزو بستم درین چمن گل عیشی که گلبن ما داد

4 هزار رنگ گل حیرتم بدامان است ببین که گلشن طالع دگر چه گلها داد

5 علاج طالع بیمار قفل آب و هواست طبیب تجربه را هم بدین مداوا داد

6 درون سینه زبس غم نداشت جای نشست دلم به پهلوی خود ناوک ترا جا داد

7 کلیم عشق بخود راه آرزو ندهد گمان مبر که سرابش فریب دریا داد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر