- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای صورتت ز گوهر معنی خزینهای ما را ز داغ عشق تو در دل دفینهای
2 دانی که آه سوختگان را اثر بود مگذار نالهای که برآید ز سینهای
3 زیور همان دو رشته مرجان کفایت است وز موی در کنار و برت عنبرینهای
4 سر در نیاورم به سلاطین روزگار گر من ز بندگان تو باشم کمینهای
5 چشمی که جز به روی تو بر میکنم خطاست وآن دم که بی تو میگذرانم غبینهای
6 تدبیر نیست جز سپر انداختن که خصم سنگی به دست دارد و ما آبگینهای
7 وآن را روا بود که زند لاف مهر دوست کز دل به در کند همه مهری و کینهای
8 سعدی به پاکبازی و رندی مثل نشد تنها در این مدینه که در هر مدینهای
9 شعرش چو آب در همه عالم چنان شده کز پارس میرود به خراسان سفینهای