ای صورتت ز گوهر معنی خزینه‌ای از سعدی شیرازی غزل 496

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

ای صورتت ز گوهر معنی خزینه‌ای

1 ای صورتت ز گوهر معنی خزینه‌ای ما را ز داغ عشق تو در دل دفینه‌ای

2 دانی که آه سوختگان را اثر بود مگذار ناله‌ای که برآید ز سینه‌ای

3 زیور همان دو رشته مرجان کفایت است وز موی در کنار و برت عنبرینه‌ای

4 سر در نیاورم به سلاطین روزگار گر من ز بندگان تو باشم کمینه‌ای

5 چشمی که جز به روی تو بر می‌کنم خطاست وآن دم که بی تو می‌گذرانم غبینه‌ای

6 تدبیر نیست جز سپر انداختن که خصم سنگی به دست دارد و ما آبگینه‌ای

7 وآن را روا بود که زند لاف مهر دوست کز دل به در کند همه مهری و کینه‌ای

8 سعدی به پاکبازی و رندی مثل نشد تنها در این مدینه که در هر مدینه‌ای

9 شعرش چو آب در همه عالم چنان شده کز پارس می‌رود به خراسان سفینه‌ای

عکس نوشته
کامنت
comment