1 چشم تو گر یک نظر درنگرد سوی دل گوشهٔ زلف تو را گیرم و فارغ شوم
1 تا جفایی نکشد دل به وفایی نرسد ورنه بی درد در این ره به دوایی نرسد
2 نالهٔ هر که چو بلبل نه به سودای گلی ست عاقبت زین چمنش برگ و نوایی نرسد
1 راستی را شیوهای کآن سرو قامت میکند گر به قصد سرکشی نبوَد قیامت میکند
2 دوش فکر ماه میکردم که جانان رخ نمود روشنم شد این که اظهار کرامت میکند
1 اشکم به جستوجوی او بر خاک آن در میرود خوب است فکر اشک من در پای او گر میرود
2 تا پای سرو ناز را بوسد به یاد قامتش سوی چمن آب روان پیوسته بر سر میرود