ای ز چشمان تو در دیده بختم خوابی از جلال عضد غزل 255

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

ای ز چشمان تو در دیده بختم خوابی

1 ای ز چشمان تو در دیده بختم خوابی وز سر زلف تو در رشته جانم تابی

2 خنک آن باد که از خاک درت برخیزد برزند چون بوزد آتش جان را آبی

3 ای ز نوش لب تو چشمه حیوان جامی وی ز گلزار رخت روضه رضوان نامی

4 کی دلی جان ببرد از سر زلف تو چو هست هر سر موی تو در حلق دلی قلاّبی

5 دل عشّاق و سر زلف و بناگوش تو هست کاروانی و شب تیره و خوش مهتابی

6 پرتو عارض تو از خم ابرویت هست همچو قندیل فروزان ز خم محرابی

7 بی تکلّف شب تاریک جهان روز شود نیم شب گر ز جمال تو در افتد تابی

8 نیست اسباب وصال تو مهیّا و خوشا دولتی را که مهیّاست همه اسبابی

9 ای جلال! اشک ببار از غم اگر دل ریشی خنک آن ریش که از وی بچکد خونابی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر