-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای ز چشمان تو در دیده بختم خوابی وز سر زلف تو در رشته جانم تابی
2 خنک آن باد که از خاک درت برخیزد برزند چون بوزد آتش جان را آبی
3 ای ز نوش لب تو چشمه حیوان جامی وی ز گلزار رخت روضه رضوان نامی
4 کی دلی جان ببرد از سر زلف تو چو هست هر سر موی تو در حلق دلی قلاّبی
5 دل عشّاق و سر زلف و بناگوش تو هست کاروانی و شب تیره و خوش مهتابی
6 پرتو عارض تو از خم ابرویت هست همچو قندیل فروزان ز خم محرابی
7 بی تکلّف شب تاریک جهان روز شود نیم شب گر ز جمال تو در افتد تابی
8 نیست اسباب وصال تو مهیّا و خوشا دولتی را که مهیّاست همه اسبابی
9 ای جلال! اشک ببار از غم اگر دل ریشی خنک آن ریش که از وی بچکد خونابی