1 چشم مستت شوخی آغازد همی وز نگاهی کار ما سازد همی
1 ببر خواند شهزاده دانا دبیر بدو گفت کی شخص روشن ضمیر
2 یکی چامه بنویس چون روی حور که باشد در او از تف نار نور
1 بت من چه این داستان می سرود ببحر تقارب تقرب نمود
2 فعولن فعولن فعولن فعول چه خوش باشد این سنجه با چنگ و رود
1 روز ماه پارسی باشد نخستین اورمزد بهمن و اردیبهشت آنگاه شهریور بود
2 باز اسپندار مذ خرداد امرداد آمده هفتمین دی بادر است و هشتمین آذر بود
1 ای طرازنده اساس خرد که خرد رنگ هستی از تو برد
2 جامه دلکشت کلید ادب بسته بر درگهت امید ادب
1 چو سلطان مظفر از این تیره خاک به گلزار مینو شدش جان پاک
2 جهان را به پور جهانبان سپرد به جز نیک نامی ز گیتی نبرد