- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای چشم و دهان تو به هم خواب و خیالی روی تو و ابروی تو بدری و هلالی
2 آن زلف تو بر روی تو دیوی ست پریزاد یا نی که به هم بر شده نوری و ظلالی
3 تا سوختگان ناله برآرند چو بلبل یک ره بنما همچو گل از پرده جمالی
4 دی باد صبا حال سر زلف تو می گفت بیچاره دل افتاد از آن حال به حالی
5 ای باد! بگو حال من خسته بر دوست گر زان که ترا هست درین پرده مجالی
6 کان عاشق دلسوخته در هجر تو بگداخت در وی بنمانده ست اثر جز که خیالی
7 تا خود چه بلا خواست ز بالای تو گویی بر عالمیان رای خداوند تعالی
8 ای مه! بنما چهره که روزم به شب آمد کآن روز که بی تو گذرد هست چو سالی
9 شد نیست به یکبار جلال از خود اگر بود بر خاطرت از هستی او گرد ملالی
10 عمرش به زوال آید و هرگز نپذیرد در خاطر او آتش عشق تو زوالی