- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ابروی تو جنبید و خدنگی ز کمان جست بر سینه چنان خورد که از جوشن جان جست
2 این چشم چه بود آه که ناگاه گشودی این فتنه دگر چیست که از خواب گران جست
3 من بودم و دل بود و کناری و فراغی این عشق کجا بود که ناگه به میان جست
4 در جرگهٔ او گردن جان بست به فتراک هر صید که از قید کمند دگران جست
5 گردن بنه ای بستهٔ زنجیر محبت کز زحمت این بند به کوشش نتوان جست
6 گفتم که مگر پاس تف سینه توان داشت حرفی به زبان آمد و آتش ز دهان جست
7 وحشی می منصور به جام است مخور هان ناگاه شدی بیخود و حرفی ز زبان جست