- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شوق تو به مشت پرم آتش زد و سر داد پرواز من آیینهٔ امکان به شرر داد
2 از یک مژه شوقی که به آن جلوه گشودم بر هر بن مو حیرتم آغوش دگر داد
3 صد چاک زد آیینه ز جوهر به گرببان اظهارکمال اینقدرم داد هنر داد
4 ما بیخبران رنگ اثر باخته بودیم از رفتن دلگرد خرام که خبر داد
5 شب مصرعی از خاطر من گشت فراموش حسرت چقدر یادم از آن موی کمر داد
6 ضبط نفسم قابل دیدار برآورد آن ریشه که دل کاشته بود آینه برداد
7 زان صبح بناگوش جنون کرد نسیمی هر موج ازبن بحر گریبان به گهر داد
8 یک ذره ندیدم که به طاووس نماند نیرنگ خیالت به هزار آینه پر داد
9 از بس عرقآلود تمنای تو مردم چون ابر غبارم به هوا جبههٔ تر داد
10 عمری زتحیر زدم آیینه به صیقل تا دقت فکرم مژه خواباند و نظر داد
11 بیدل چمنستان وفا داغ طرب بود رنگم به شکستی زد و پرواز سحر داد