1 ای خامه ی تو منهی سر ازل شده محتاج کشته ام قَد ری کاغذم فرست
2 لیک از بریده ئی طمع از مدح نیک من فرمان توراست هرچه فرستی بدم فرست
3 کار عدو بدست مراد تو داده شد خواهی دهم عطاده و خواهی صدم فرست
1 هر آن کسوت که بر بالای نعمان الزمان زیبد بر دامن، ز دل باید ره جیب از روان زیبد
2 قبای روزگارش پروزی در آستین شاید ردای آفتابش ریشه ی در طیلسان زیبد
1 به بست کله سحابی بر آسمان کرم کزو گشاده نقاب است گلستان کرم
2 بجای نامه رسید آفتاب در منقار همای صبح سعادت ز آشیان کرم
1 وداع و فرقت احباب و یاد عهد شباب دیار عمر امیدم، خراب کرد خراب
2 ز یاد این، رخ زردم در آب گشت غریق ز داغ آن، دل ریشم بر آتش است کباب