وصل تو به وهم در نمی‌آید از خاقانی شروانی غزل 118

خاقانی شروانی

آثار خاقانی شروانی

خاقانی شروانی

وصل تو به وهم در نمی‌آید

1 وصل تو به وهم در نمی‌آید وصف تو به گفت برنمی‌آید

2 شد عمر و عماری وصال تو از کوی امید در نمی‌آید

3 وصل تو به وعده گفت می‌آیم آمد اجل، او مگر نمی‌آید

4 زان می که تو را نصیب خصمان است یک جرعه مرا به سر نمی‌آید

5 افسون مسیح بر تو می‌خوانم افسوس که کارگر نمی‌آید

6 خاقانی کی رسد به گرد تو چون دولت راهبر نمی‌آید

عکس نوشته
کامنت
comment