-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مقیدان تو از یاد غیر خاموشند بخاطری که تویی دیگران فراموشند
2 برون خرام که بسیار شیخ و دانشمند خراب آن شکن طره و بنا گوشند
3 چه عیش خوشتر ازین در جهان که یک دو نفس و کس بدوستی هم پیاله یی نوشند
4 زهی حریف شرابان که بامداد خماز بصد حرارت و مستی صحبت دوشند
5 هزار سوزن پولاد در دلست مرا این حریر قبایان که دوش بر دوشند
6 مراست کار چنین خام ورنه در همه جا شراب پخته و یاران بعیش در جوشند
7 بروی برگ بهاران چو سایه در مهتاب فتاده همنفسان دستها در آغوشند
8 هزار جامه ی جان صرف این بلند قدان که در نهایت چستند هرچه می پوشند
9 چمن خوشست فغانی بیا که از می و گل جوان و پیر درین هفته مست و مدهوشند