- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 غنچه بی لعل تو زندانی گلشن باشد لاله را بی تو گل داغ به دامن باشد
2 صبح را با شب ما تیره سرانجامی چند سینه بیمهرتر از سینه دشمن باشد
3 دانی ای دل که چه خونها به دل غنچه کنم داغهای جگر لاله گر از من باشد
4 همنشین پندت اگر نیست، کمِ بخیه مگیر تازه کن زخم مرا، گرچه به سوزن باشد
5 زنگ بیگانگی از آینه ما بردند آشنارویی ما بر همه روشن باشد
6 از پی ناقه، فغان جرسم برد از هوش ناله دل نرم کند، گرچه ز آهن باشد
7 نسبت کعبه و دیرم نبود دور از هم سبحه در دستم و زنار به گردن باشد
8 از تماشای بتان بی تو تسلی نشوم گرچه نظارهام از چشم برهمن باشد
9 شب وصل تو ز نظاره نمیگردد سیر دیده چون شمع اگر تا مژه روشن باشد
10 بس که تاثیر ندارد نفسم چون قدسی نشکفد غنچه، صبا گر نفس من باشد