با من ای عشق از جلال الدین محمد مولوی غزل 2912

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

با من ای عشق امتحان‌ها می‌کنی

1 با من ای عشق امتحان‌ها می‌کنی واقفی بر عجزم اما می‌کنی

2 ترجمان سر دشمن می‌شوی ظن کژ را در دلش جا می‌کنی

3 هم تو اندر بیشه آتش می‌زنی هم شکایت را تو پیدا می‌کنی

4 تا گمان آید که بر تو ظلم رفت چون ضعیفان شور و شکوی می‌کنی

5 آفتابی ظلم بر تو کی کند هر چه می‌خواهی ز بالامی کنی

6 می‌کنی ما را حسود همدگر جنگ ما را خوش تماشا می‌کنی

7 عارفان را نقد شربت می‌دهی زاهدان را مست فردا می‌کنی

8 مرغ مرگ اندیش را غم می‌دهی بلبلان را مست و گویا می‌کنی

9 زاغ را مشتاق سرگین می‌کنی طوطی خود را شکرخا می‌کنی

10 آن یکی را می‌کشی در کان و کوه وین دگر را رو به دریا می‌کنی

11 از ره محنت به دولت می‌کشی یا جزای زلت ما می‌کنی

12 اندر این دریا همه سود است و داد جمله احسان و مواسا می‌کنی

13 این سر نکته است پایانش تو گوی گر چه ما را بی‌سر و پا می‌کنی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر