- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 می جام قناعت اگر بچشی المی ز جنون هوس نکشی چه کم است عروج دماغ غنا که خمار توقع کس نکشی
2 درجات سعادت پاس ادب به قبول یقین رسد آن نفست که چو صبح تلاطم حکم قضا دهدت به غبار و نفس نکشی
3 نی زمزمههای بساط وفا خجلست ز حرف رباییما مرسان به نگونی خامه خطی که به مسطر چاک قفس نکشی
4 ز جهان تنزه بیخللی چه فسرده عالم دون عملی تو همان همای نشیمن منزلی سر خود ته بال مگس نکشی
5 ز گذشتن عمر گسسته عنان دل بیحس مرده نزد به فغان ستم است که قافله بگذرد تو ندامت بانگ جرس نکشی
6 ره ننگ رسوم زمانه بهل ز تتبع وضع جهان بگسل که به دشت خمار گلاب هوس تب و تاب فشار مرس نکشی
7 اگرت ز مواعظ بیدل ما عرقی شود آب جبین حیا به دودم نفسی که دمانده هوا سر فتنه چو آتش خس نکشی