- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 میدوید آن عامی زیر و زبر تا نماز مرده در یابد مگر
2 آن یکی دیوانه چون او را بدید کو در آن تعجیل بیخود میدوید
3 گفت چیزی سرد میگردد براه هین بدو تا در رسی آنجایگاه
4 هستی از مردار دنیا ناصبور میروی چون مرده میبینی ز دور
5 میخوری مردار دنیا ماه و سال وین خود از جوعست برمردان حلال
6 تا که یک عاقل برآرد یک دمی جاهلان خوردند در هم عالمی
7 تا بحکمت لقمهٔ لقمان خورد در خیانت خائنی صد جان خورد
8 اهل دنیا چون سگ دیوانهاند در گزندت زانکه بس بیگانهاند
9 میخورند از جهل مرداری بناز میکنند آنگه کفن از مرده باز