1 ای آن که به غیر از تو مرا یاری نه جز یاد توام مونس و غمخواری نه
2 شبهای دراز هجر دور از رخ تو چون شمع به جز گریه مرا کاری نه
1 چون رحمتت فزاید بر عذرخواهی ای دوست عذر گناه خواهم با بیگناهی ای دوست
2 خواندی در آستانت روزی گدای خویشم زان روز ننگم آید از پادشاهی ای دوست
1 نگشاید دلم از وصل بهجران نزدیک چه فروغی دهدم شمع بپایان نزدیک
2 مکن از گریه مرا منع که واپس نرود اشگ گرمی که رسیدس بمژگان نزدیک
1 دارم به چمن چه کار، بی تو نشناسم گل زخار، بی تو
2 فریاد که خوش فرو گرفته ما را غم روزگار بی تو