1 بزرگ جهان! گر توانستمی به جان خاک صدر تو بخریدمی
2 بپرسیدمت در چنین عارضه وگر روی بودی نپرسیدمی
3 تو دانی که گر وصل ممکن بدی فراق جناب تو نگزیدمی
4 ولیکن چو من دوستدار توام تو را در چنان حال چون دیدمی
1 شرح غم تو لذت شادی به جان دهد شکر لب تو طعم شکر وادهان دهد
2 طاوس جان به جلوه درآید زخرمی گر طوطی لبت به حدیثی زبان دهد
1 تا غمزه تو تیر جفا بر کمان نهاد خوی تو رسم خیره کشی در جهان نهاد
2 بس جان نازنین که بلا را نشانه شد زان تیرها که غمزه تو بر کمان نهاد
1 پناه و مقصد اهل هنر صفیّ الدّین تویی که همَّت تو سر بر آسمان سوده ست
2 هر آن صفت که ز جیب فنا برآرد سر به عمر دامن جاهت بدان نیالوده ست