1 رفتی تو رفت زندگانی افسوس آمد پیری و شد جوانی افسوس
2 باز آ که گذشت عمر و نزدیک رسید آن روز که گوئی از فلانی افسوس
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 دلی دارم که دارد اضطرابی چو آن ماهی که دور افتد ز آبی
2 کبابم دل شرابم خون دل بس نمی خواهم شرابی و کبابی
1 رفتند همرهان و تو در فکر منزلی آه این چه غفلتست دریغا که غافلی
2 از دود آه سوختگان باش برحذر اندیشه کن مباد نهی داغ بر دلی
1 در حلقه خوبان چو تو یک عربده جو نیست افسوس که چون روی تو خوی تو نکونیست
2 خم در قدحم ریز که در میکده عشق سیرابی ما تشنه لبان کار سبو نیست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به