-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رفتی و چشم روشنم از اشک حرمان تیره شد در دل چراغی داشتم آن هم به هجران تیره شد
2 بس تیره و افسرده ام در آتشم افگن شبی داغ تو باشد شمع من باری اگر جان تیره شد
3 دیگر چه گل چیند کسی از گریه ی شبهای من کز دیده ی آلوده ام سیلاب مژگان تیره شد
4 می سوزم و آگه نیم کز چیست در جان آتشم بر من چه تابد چون دلم از داغ پنهان تیره شد
5 فالی که بر خود می زدم افتاد بر عکس مراد وه کز خیال باطلم طبع پریشان تیره شد
6 آلوده نتوان کرد لب بهر حیات جاودان آیینهٔ اسکندری از آب حیوان تیره شد
7 سوزد فغانی ته بته پیش تو از شرم گنه هم در خور آتش بود دل چون ز عصیان تیره شد