ای تاجر بی ثروت از ادیب الممالک فراهانی غزل 111

ادیب الممالک فراهانی

ادیب الممالک فراهانی

ادیب الممالک فراهانی

ای تاجر بی ثروت سوداگر بی مایه

1 ای تاجر بی ثروت سوداگر بی مایه ایوان تو بی دیوار بستان تو بی سایه

2 بستان ترا پژمان هم سوسن و هم سنبل ایوان ترا ویران هم پیکر و هم پایه

3 در بوته غمازان بگداخته همچون زر در بزم شش اندازان درباخته سرمایه

4 انده بتو وابسته از باب الی المحراب نکبت بتو پیوسته از بدو الی الغایه

5 بدنامی و ننگت را آورده ملک سوره بدبختی و نحسترا بر خوانده فلک آیه

6 بابات بخون غلطید از کینه این عمو مادرت زبون گردید از فتنه این دایه

7 این دایی و این عمو خستند روانت را تا کرد تنت را قوت بن جعده و بن دایه

8 بر مادر مسکینت از دیده بخاک افشان خونی که فریدون ریخت از کشتن برمایه

9 کشتید اتابک را بی جرم و گمان کردید کو باغ نیاکان را داده است بهمسایه

10 دیدی که برادرهات اینروضه دلکش را دادند بهمسایه با زینت و پیرایه

عکس نوشته
کامنت
comment