خواهی اگر از محمدحسین غروی اصفهانی غزل 131

محمدحسین غروی اصفهانی

آثار محمدحسین غروی اصفهانی

محمدحسین غروی اصفهانی

خواهی اگر بکوی حقیقت سفر کنی

1 خواهی اگر بکوی حقیقت سفر کنی باید ز شاهراه طریقت گذر کنی

2 گر بی رفیق پای نهی در طریق عشق خود را یقین دچار هزاران خطر کنی

3 هرگز بطوف کعبۀ جانان نمی رسی تا آنکه در منای وفا ترک سر کنی

4 گر بگذری ز ظلمت حس و خیال و وهم چون آفتاب از افق عقل سر کنی

5 وندر فضای عشق اگر بال و پر زنی از آشیان قدس توان سر بدر کنی

6 آن دم ترا ز سرّ حقیقت خبر کنند کز بی خودی ز خود نتوانی خبر کنی

7 ناموس حق به بانگ انا الحق مده بباد تا جلوه از حقیقت خود خوبتر کنی

8 گر بنگری بطلعت لیلی چنانکه هست مجنونم ار ز شوق تو شب را سحر کنی

9 کلک زبان بریده ندانم چه می کند خوبست مفتقر که سخن مختصر کنی

عکس نوشته
کامنت
comment