- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خواهی اگر بکوی حقیقت سفر کنی باید ز شاهراه طریقت گذر کنی
2 گر بی رفیق پای نهی در طریق عشق خود را یقین دچار هزاران خطر کنی
3 هرگز بطوف کعبۀ جانان نمی رسی تا آنکه در منای وفا ترک سر کنی
4 گر بگذری ز ظلمت حس و خیال و وهم چون آفتاب از افق عقل سر کنی
5 وندر فضای عشق اگر بال و پر زنی از آشیان قدس توان سر بدر کنی
6 آن دم ترا ز سرّ حقیقت خبر کنند کز بی خودی ز خود نتوانی خبر کنی
7 ناموس حق به بانگ انا الحق مده بباد تا جلوه از حقیقت خود خوبتر کنی
8 گر بنگری بطلعت لیلی چنانکه هست مجنونم ار ز شوق تو شب را سحر کنی
9 کلک زبان بریده ندانم چه می کند خوبست مفتقر که سخن مختصر کنی