1 خواهی که درد ناید بر چشمت آنجا که ناصواب بود منگر
2 اکنون گمان برم که ز چشم بد آسیب یافت چشم تو ای دلبر
3 یا نیست سرخ چشم تو از علت عکس رخت فتاده به چشم اندر
1 دریغا جوانی و آن روزگار که از رنج پیری تن آگه نبود
2 نشاط من از عیش کمتر نشد امید من از عمر کوته نبود
1 زهی هوا را طواف و چرخ را مساح که جسم تو ز بخارست و پرتو ز ریاح
2 اگر به صورت و ترکیب هستی از اجسام چرا به بالا تازی ز پست چون ارواح
1 ز شاه بینم دل های اهل حضرت شاد هزار رحمت بر شاه و اهل حضرت باد
2 من این نشاط که دیدم ز خلق در غزنین بدید خواهم تا روز چند در بغداد