- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای مرد سفر در طلب زاد سفر باش بشکن شبهٔ شهوت و غواص درر باش
2 از سیرت سلمان چه خوری حسرت و راهش بپذیر و تو خود بوذر و سلمان دگر باش
3 هر چند که طوطی دلت کشتهٔ زهرست آن زهر دهان را تو همه شهد و شکر باش
4 چون تو به دل زهر شکر داری از خود زهر تن او گردد تو مرد عبر باش
5 در مکهٔ دین ابرههٔ نفس علم زد تو طیر ابابیل ورا زخم حجر باش
6 نمرود هوای خانهٔ باطن و ز بت آگند او رفت سوی عید تو در عیش نظر باش
7 گر خلق جهان ابرههٔ دین تو باشد تو بر فلک سیرت ایشان چو قمر باش
8 آن کس که مر ایوب ترا گرم غم آورد تو دیدهٔ یعقوب ورا بوی پسر باش
9 ور دیو ز لا حول تو خواهی که گریزد از زرق تبرا کن و با دلق عمر باش