-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل از من بردی ای دلبر به فن آهسته آهسته تهی کردی مرا از خویشتن آهسته آهسته
2 کشی جان را به نزد خود ز تابی کافکنی در دل به سان آنکه میتابد رسن آهسته آهسته
3 ترا مقصود آن باشد که قربان رهت گردم ربایی دل که گیری جان ز من آهسته آهسته
4 چو عشقت در دلم جا کرد و شهر دل گرفت از من مرا آزاد کرد از بود من آهسته آهسته
5 به عشقت دل نهادم زین جهان آسوده گردیدم گسستم رشته جان را ز تن آهسته آهسته
6 ز بس بستم خیال تو تو گشتم پای تا سر من تو آمد خرده خرده رفت من آهسته آهسته
7 سپردم جان و دل نزد تو و خود از میان رفتم کشیدم پای از کوی تو من آهسته آهسته
8 جهان پر شد ز حرف فیض و رندیهای پنهانش شدم افسانهٔ هر انجمن آهسته آهسته