-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به تعریض گفتی که خاقانیا چه خوش داشت نظم روان عنصری
2 بلی شاعری بود صاحبقران ز ممدوح صاحبقران عنصری
3 ز معشوق نیکو و ممدوح نیک غزلگو شد و مدحخوان عنصری
4 جز ار طرز مدح و طراز غزل نکردی ز طبع امتحان عنصری
5 شناسند افاضل که چون من نبود به مدح و غزل درفشان عنصری
6 که این سحر کاری که من میکنم نکردی به سحر بیان عنصری
7 ز ده شیوه کان حیلت شاعری است به یک شیوه شد داستان عنصری
8 مرا شیوهٔ خاص و تازه است و داشت همان شیوهٔ باستان عنصری
9 نه تحقیق گفت و نه وعظ و نه زهد که حرفی ندانست از آن عنصری
10 به دور کرم بخششی نیک دید ز محمود کشور ستان عنصری
11 به ده بیت صد بدره و برده یافت ز یک فتح هندوستان عنصری
12 شنیدم که از نقره زد دیگدان ز زر ساخت آلات خوان عنصری
13 اگر زنده ماندی در این دور بخل خسک ساختی دیگدان عنصری
14 نخوردی ز خوانهای این مردمان پریوار جز استخوان عنصری
15 به بوی دو نان پیش دونان شدی زدی بوسه چون پر نان عنصری
16 ز تیر فلک تیغ چستی نداشت چو من در نیام دهان عنصری
17 ز نی دور باش دو شاخی نداشت چو من در سه شاخ بنان عنصری
18 نبوده است چون من گه نظم و نثر بزرگ آیت و خرده دان عنصری
19 به نظم چو پروین و نثر چو نعش نبود آفتاب جهان عنصری
20 ادیب و دبیر و مفسر نبود نه سحبان یعرب زبان عنصری
21 چنانک این عروس از درم خرم است به زر بود خرم روان عنصری
22 دهم مال و پس شاد باشم کنون ستد زر و شد شادمان عنصری
23 به دانش بر از عرش گر رفته بود به دولت بر از آسمان عنصری
24 به دانش توان عنصری شد ولیک به دولت شدن چون توان عنصری