تو گفتی کز سر کوی از بابافغانی شیرازی غزل 532

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

تو گفتی کز سر کوی تو رو گردان شوم روزی

1 تو گفتی کز سر کوی تو رو گردان شوم روزی ببویی قانع از آن خاک مشک افشان شوم روزی

2 همان دل مرده ام گر با مسیحا همنفس گردم همان آزرده ام گر پای تا سر جان شوم روزی

3 اگر دانم که آب زندگی بارد نه آب شور محالست اینکه شاد از دیده ی گریان شوم روزی

4 من و لبهای خشک و دیده ی تر بخت آنم کو که سیراب از کنار چشمه ی حیوان شوم روزی

5 نشوید از دلم گردی اگر دریا کنم دیده نخیزد از رهم گردی اگر طوفان شوم روزی

6 نهادم چون فغانی سر بدار عشق و وارستم چه سر دارم که در بند سر و سامان شوم روزی

عکس نوشته
کامنت
comment