- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تو گفتی کز سر کوی تو رو گردان شوم روزی ببویی قانع از آن خاک مشک افشان شوم روزی
2 همان دل مرده ام گر با مسیحا همنفس گردم همان آزرده ام گر پای تا سر جان شوم روزی
3 اگر دانم که آب زندگی بارد نه آب شور محالست اینکه شاد از دیده ی گریان شوم روزی
4 من و لبهای خشک و دیده ی تر بخت آنم کو که سیراب از کنار چشمه ی حیوان شوم روزی
5 نشوید از دلم گردی اگر دریا کنم دیده نخیزد از رهم گردی اگر طوفان شوم روزی
6 نهادم چون فغانی سر بدار عشق و وارستم چه سر دارم که در بند سر و سامان شوم روزی