- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تو مپندار که دوران همه یکسان گذرد گاه در وصل و گهی در غم هجران گذرد
2 از دم من چو دم صبح شود آتش بار هر نسیمی که بر اطراف سپاهان گذرد
3 گر به گوشش نرسد ناله من نیست عجب باد همواره بر اطراف گلستان گذرد
4 عالمی بهر نثارش همه جانها بر کف آه از آن لحظه که آن سرو خرامان گذرد
5 بستان سلسله یک بار ز دستم تا چند در غم زلف توام عمر پریشان گذرد
6 بگذرد بر من و چشمم متحیّر در پیش خود چه گویم که چه ها بر من حیران گذرد
7 گر من از صبر هزاران سپر آرم در پیش ناوک غمزه او آید و از جان گذرد
8 تا کیَم آتش دل شعله برآرد از جیب و آب دیده رود و سیل ز دامان گذرد
9 از شب هجر پدیدار شود صبح جلال بر سر دلشده هر مشکلی آسان گذرد